محمد حسام جانمحمد حسام جان، تا این لحظه: 10 سال و 10 روز سن داره

♥ عطر گل محمدی ♥

بازم تعجب مامان

عاشششششششششششششقتم  دیروز و پریروز باچشمام یه حرکتی رو دیدم که دوست دارم برات بنویسم خونه مامان جون بودیم وشمارو تخت خاله زهرا داشتی با دایی کوچولو بازی میکردی منم مواظبت بودم که نیوفتی بعد ازچند دقیقه خسته شدی وخواستی بیای پایین به سمت زمین چهار دست وپا اومدی تا لبه ی تخت بعد که زمینو دیدی برگشتی عقب (یه خورده تعجب کردم گفتم چی شدکه منصرف شدی! ) بعد در کمال ناباوری دیدم یه دور زدی و عقبکی (بر عکس شدی)واومدی سمت زمین... ...
25 بهمن 1393

تغیرای 10 ماهگی

قربونت 8تا دندون نازت بشممممم من تو این دوسه ماهه یاد گرفتی از وسایل اطرافت کمک بگیری وبلند شی بعد با کمک وسایل راه میری  با دست خودت چیزای کوچولو رو بر میداری سریع میذاری تو دهنت به هرچی که میرسی با دهنت تستش میکنی حتی درهای کابینتو تازگیا داری یادمیگیری یه دو سه ثانیه ای بدون اینکه از جایی کمک بگیری بایستی وهمینطور انگشت اشارت فعال شده به همه چیز اشاره میکنی و با همون انگشت اشارت بهشون دست میزنی مخصوصاً به اجزای صورت دور و بریات  
17 بهمن 1393

10 بهمن

عمرم امروز خیلی بهت خوش گذشت عصر که خونه عموی بابایی بودیم کلی با بچه ها بازی کردی وخندیدی بعدش هم تز خستگی خوابت برد بعد از اون هم شماروواسه اولین  بار بردیمت پارکبادی فکر نمیکردم بازی کنی ولی بر عکس خیلی هم استقبال کردی من و بابایی هم از هر دو طرف هواتوداشتیم و با فشار آوردن روی تشکها ذوق میکردی  همه خیلی دوست دارن بغضی از فامیلا هم که عاشقتن از حالا تو فکر آستین بالا زدن(دخملای خودشون بهت پیشنهاد میدن)هستن. بعضی هاهم(نوبت بغل کردنت بهشون نمیرسه ) لطف دارن سفارش یه نی نی دیگه رو میدن .حالا بگم از عکس العمل شما:واسه همه نمیخندی حتی دریغ از یه لبخند کوچیک وهمش سعی میکنی ازشون دور بشی که اصولاً خانم ها هستن ولی از بعضی ها هم که ...
10 بهمن 1393

ان لله وانا الیه راجعون

عمرم روز صبح اولین شنبه بهمن ماه خبر فوت عمو غلامرضا عموی بابایی رو بهمون دادن بعد 20 روز تو بیمارستان فوت شدن   این دو سه سال اخیر خیلی اذیت شدن  ایشالاه تو اون دنیا روحشون به آرامش برسه .خیلی ناراحتم مثل عموی خودم دوسش داشتم واقعا مهربون بود... خدای مهربونم خودت کمکش کن
8 بهمن 1393
1