بازم تعجب مامان
عاشششششششششششششقتم دیروز و پریروز باچشمام یه حرکتی رو دیدم که دوست دارم برات بنویسم خونه مامان جون بودیم وشمارو تخت خاله زهرا داشتی با دایی کوچولو بازی میکردی منم مواظبت بودم که نیوفتی بعد ازچند دقیقه خسته شدی وخواستی بیای پایین به سمت زمین چهار دست وپا اومدی تا لبه ی تخت بعد که زمینو دیدی برگشتی عقب (یه خورده تعجب کردم گفتم چی شدکه منصرف شدی! ) بعد در کمال ناباوری دیدم یه دور زدی و عقبکی (بر عکس شدی)واومدی سمت زمین... ...
نویسنده :
مامی فائزه✿◕ ‿ ◕✿
6:40